×

1. رویکرد یکپارچگی حسی چیست؟

2. دسته بندي مشكلات يكپارچگي حسي

3. مشكلات تعديل حسی

4. مشكلات ثبت حسی ( (Sensory Registration Problems

5. رفتارحس طلبی (Sensation Seeking Behavior)

6. بيش پاسخ دهی (Over responsiveness)

7. تدافع لمسی

8. ناامنی جاذبه ای

9. بيش پاسخ دهی در ديگر مداليته های حسی

10. مشكلات تمييز و درک حسی

11.  مشكلات تمييز و درك لامسه 

12. مشكلات حس عمقی

13. مشكلات درک بينايی

14. مشكلات درکی ديگر

15. نقايص در كنترل وضعيتي

16. پراكسی «Praxis»

17. اختلالات پراكسی

18. ارزيابی عملكردهای يكپارچگی حسی

19. مصاحبه ها وپرسشنامه ها

20. مداخله درمانی يكپارچگی حسی

21. اصول درمان

22. مداخلات برای جنبه های خاص از اختلالات

23. کاردرمانی اختلالات تعديل حسی

24. کاردرمانی تدافع لمسی 

25. کاردرمانی عدم تحمل حركت

26. کاردرمانی نا امني جاذبه اي

 

رویکرد یکپارچگی حسی چیست؟

این نوع درمان برای کودکان مبتلا به اوتیسم با اختلالات حسی و حرکتی به منظور تمرکز بر استفاده از انواع حواس است. چالش‌ های موجود در این درمان به تدریج دشوارتر می‌شوند و هدف این است که کودک به بهبودی مداوم برسد. برنامه جامع یکپارچگی حسی برای کودکان اوتیسمی به آنها اجازه می‌دهد تا زمانی که با متخصص کاردرمانی بازی می‌ کنند، احساس آرامش کنند. متخصص کاردمانی همچنین به کودک اجازه می‌ دهد تا تصمیم بگیرد که کدام فعالیت را انجام دهد. یکی دیگر از عناصر کلیدی برنامه جامع یکپارچگی حسی شامل پروژه‌های یکپارچه‌ سازی حسی در طول روز است. این تئوری بیان می‌ کند که هر چه کودک مبتلا به اوتیسم بتواند احساسش را بیان و از آن استفاده کند، بهتر است، زیرا مغز او با اثرات منفی ناشی از اوتیسم مبارزه می کند. اگر چه بازخوردهای مثبتی در رابطه با تأثیرات برنامه جامع یکپارچگی حسی بر روی کودکان اوتیسم به دست آمده‌است، اما مطالعات بیشتری باید انجام شود و تحقیقات باید تکمیل شوند. این نوع کاردرمانی به کودکان کمک بیشتری نسبت به بزرگسالان می کند. اگر چه هنوز هیچ درمانی یا واکسیناسیونی برای اوتیسم وجود ندارد، با استفاده از رویکرد جامع یکپارچگی حسی در کاردرمانی، امید به کاهش علایم مرتبط با اوتیسم و اجازه دادن به افراد مبتلا برای داشتن شرایط یک زندگی عادی را نشان می‌دهد .
یکپارچگی حسی یک چارچوب درمانی است که برای ارزیابی و درمان افرادی که دچار اختلال در پردازش حسی هستند به کار می رود. در اكثر مباحث مشكلات يكپارچگي حسي، عملكرد گيرنده هاي حسي نرمال فرض مي شود به عبارت ديگر اختلالات یکپارچگی حسی بیشتر شامل عملکرد حسی مرکزی است تا پیرامونی. بنابراين وقتي در مورد مشكلات يكپارچگي حسي از جمله سيستم تعادلی، بحث مي شود اين نقايص معمولاً بیشتر به ساختارها و مسیرهایCNS مربوط می شوند، (مثلا هسته ها و ارتباطات وستیبولار) تا گيرنده هاي وستيبولار (مثل مجاري نيم دايره، اوتريكول و ساكول). 
 
 
 
 
 

دسته بندی مشكلات يكپارچگی حسی

دسته بندي مشكلات يكپارچگي حسي به چند طريق مختلف توسط دانشمندان انجام شده. تقسيم بندي اي كه در کتاب کاردرمانی در کودکان مورد بحث قرار گرفته، مشكلات يكپارچگي حسي را به ۴ گروه تقسيم نموده است.
 
  1. مشکلات تعدیل حسی
  2. مشكلات تمييز و درک حسی
  3. مشكلات تعادلی – عمقی
  4. مشكلات برنامه ريزی حركتی
 
 
اين 4 گروه به صورت الگوهای مجزا مورد بحث قرار مي گيرند. زيرا، با وجودي كه آنها عمدتاً به همراه هم وجود دارند، اما معمولاً كودكان دچار مشكلاتی هستند كه فقط به يكي از اين الگوهاي مربوط مي شود. در هر يك از اين الگوها حیطه ي مشكلات مجزايي وجود دارد كه هنگام طرح مداخله درمانی بايد ملاحظات خاص آن در نظر گرفته شود.
 
 
 

مشكلات تعديل حسی

CNS دارای مکانیسم خودتنظیمی می باشد و تمايل به ايجاد پاسخ متناسب با محرک حسي دارد. در اختلال تعدیل حسی آنچه که فرد انتظار دریافت آن را دارد از آنچه در عمل دریافت می کند متفاوت است. در سال ۱۹۸۸ این نظریه مطرح شد كه طيفی از پاسخ دهی حسی وجود دارد كه يك انتهاي آن پاسخ دهی كم و انتهاي ديگرش بيش پاسخ دهی است. حد مطلوب آگاهي و هشياري در وسط اين طيف قرار دارد. عمده ي فعاليت هاي افراد در همين حد وسط رخ مي دهد ولي بهر حال هر فردي طی روز نوساناتی را نيز در اين طيف تجربه مي كند. در اين مدل، اختلال زماني رخ مي دهد كه نوسانات فرد بيش از حد، يا عملكرد فرد متمايل به يكي از دو انتها باشد. فردي كه عملكردش به سمت انتهاي پاسخ دهي كم باشد، ثبت حسی ضعيفي دارد، اين فرد نمي تواند به محركاتی كه توجه اكثر مردم را جلب مي كند توجه كند و به نظر مي رسد كه نياز به محرک حسی شديدتری دارد. در نقطه مقابل طیف بيش پاسخ دهی است كه فرد دچار تدافع حسی است. اين فرد با محركات حسی معمولی دچار استرس و فشار بيش از حد می گردد.
متخصصان کاردرمانی به زودي متوجه شدند كه مدل ساده ي طيف نمي تواند به طور دقيق و مناسب رفتارهاي پيچيده ي كودكان را توضيح دهد زيرا به احتمال زياد سابقه ی تجارب شخصي و تفسير فرد از موقعيت و نيز تعامل سيستم های عصبی چند گانه بر تعديل حسی تاثير بسزایی دارند. دان (۲۰۰۱ و ۱۹۹۷) مدل مفهومی ای ارائه كرده كه ۴ الگوی اصلی دارد که نمايانگر تفاوت های فردی در پاسخ دهی به محركات حسی است. بر اساس اين فرضيه، الگوها از تفاوت های شخصی در روند عصبی عادت كردن، حساس شدن، آستانه و حفظ تعادل حياتی برگرفته شده است. در این مدل فردی که در قسمت (Low Registrationقرار می گیرد و دچار ضعف ثبت حسی است، آستانه ی تحریکش بالا است و محرکات شدیدتر را ثبت می کند. بنابراین این فرد نسبت به محرکات معمول (که کمتر از حد آستانه ی او هستند) کم پاسخ ده (under responsiveاست و نياز به محركات محيطی شديدتری براي مشاركت و پاسخ دادن دارد، اما به دنبال فراهم کرد محرک حسی کافی برای خود نیست. مانند کودکان ADD که کم توجهی در این افراد ناشی از آستانه ی تحریک پایین و پاسخ passive کودک به آن است. فردي كه در قسمت حس طلبی شديد (Sensory Seeking) قرار مي گيرد، نيز آستانه ي تحریک بالایی دارد وunder responsive  است ولي اين فرد به طور فعال سعی در فراهم کردن محرک حسی کافی برای خود دارد، مثل کودکان اوتیسم که دچار خود تحریکی هستند.
 
 
افرادي كه در بخش حساسيت به محرک حسی (Sensory Sensitivity) قرار مي گيرند به دليل آستانه تحريک پائين، آگاهي شديدی نسبت به محرك حسی دارند و در مواجهه با محرك حسی دچار آشفتگی مي شوند ولي به طور غير فعال سعي در كنار آمدن با اين حس ها دارند. بر عكس كساني كه دچار اجتناب از محرک حسی(Sensory Avoiding هستند نه تنها آگاهی شديدی نسبت به محرک حسی دارند بلكه به طور فعال تلاش مي كند كه از محركات معمولي اي كه برايشان آزار دهنده است اجتناب كنند. مثلاً ممکن است کودک صدای آرام و پچ پچ را بشنود ولی در برابر صدای بلندی که او را صدا می زند خودش را به کری گوش بزند. یا کودک اوتیسم که دستش را روی گوشش می گذارد، که این حالت زمانی اتفاق می افتد که صدایی آزارش می دهد و گاهی ممکن است این صدایی که برای او آزار دهنده است صدای بسیار آرامی باشد که ما حس نکنیم و به نظر برسد که کودک بی دلیل دستش را روی گوشش می گذارد. يكی از مهمترين فوايد اين مدل اين است كه تشخيص دهيم چه نوع حرفه و بازی و محيط تفريحی براي خصوصيات تعديل حسي فرد مناسب تر است. با وجودي كه هنوز مسائل زيادي در مورد تعديل حسی مشخص نيست، اما كارشناسان در مورد رفتارهایی كه نشان دهنده ی انواع اختلالات تعديل حسی است به توافق رسيده اند.
 
 
 

مشكلات ثبت حسی ( (Sensory Registration Proble

همانطور كه قبلاً گفته شد يكپارچگی حسی، سازماندهی محرک حسی براي استفاده است. یعنی سیستم عصبی برای اینکه بتواند از اطلاعات حاصل از محرکات محیطی استفاده کند باید این اطلاعات را سازماندهی نماید. بنابراین زمانی که این سیستم سالم باشد CNS می داند که چه زمانی به چه محرکی توجه کند و چه زمانی به چه محرکی توجهی نکند و پاسخی ندهد. مثلاً زمانی که شما در کلاس درس هستید و به صحبت های استاد توجه می کنید ممکن است نسبت به صدای ترافیک بیرون از کلاس توجه نکنید. (البته توجه داشته باشید که این در شرایطی است که اولاً CNS سالم باشد و دوماً شما واقعاً بخواهید به حرفهای استاد توجه کنید!) اما در شرایطی که CNS سالم نباشد و مشکلی وجود داشته باشد، این سیستم درست عمل نمی کند و ممکن است فرد نتواند به محرکاتی که باید به آنها توجه کند، توجه نماید و یا بالعکس به محرکات اضافی توجه کند که باعث می شود نتواند روی فعالیت مورد نظر تمرکز کند.
زمانی که مشکل ثبت حسی وجود داشته باشد، معمولاً بیش از یک سیستم حسی درگیر است، اما در برخي كودكان ممكن است فقط يك سيستم به طور خاص آسیب ديده باشد .همچنين كودكانی كه دچار مشكلات رشدی شديدی مثل اوتيسم هستند، ممكن است در شرايطی دچار نقص ثبت حسی باشند و در شرايط ديگر تدافع حسی نشان دهند، )به همین دلیل است که گفته می شود درمان یکپارچگی حسی یک درمان پویا و غیر سازمان یافته است، چون نمی توان برنامه ی جلسه درمانی را دقیقاً از پیش تعیین کرد و انجام داد. هدف درمانی و چارچوب درمان مشخص است ولی برنامه ی درمانی را درمانگر هر جلسه با توجه به هدف و چارچوب و شرایط کودک تعیین می کند. در واقع در درمان SI هیچ وقت نمی توان گفت ارزیابی تمام شده است، بلکه درمانگر همواره باید در حال ارزیابی شرایط کودک باشد و با توجه به آن درمان را انجام دهد.( البته تعیین برنامه درمانی می تواند توسط یک درمانگر با تجربه تخصصی در این حیطه یعنی یکپارچگی حسی برای کودکان تجویز شود، اما بازخورد و گزارش درمانی در هر جلسه برای تغییر برنامه ها لازم است و پر واضح است که تعیین برنامه تخصصی یکپارچگی حسی برای هر بیمار به صورت اختصاصی باید تعیین گردد و اینطور نیست که بتوان نسخه واحدی را برای همه پیچیده شود.
 

مسائل امنيتی در مورد بچه هايي با مشكلات ثبت حسی اهميت بسياری دارد. براي مثال كودكی كه حس درد را ثبت نمي كند، اين موضوع را ياد نگرفته كه برخی اعمال منجر به نتايج منفی مثل درد مي شود و ممكن است از موقعيت هاي خطرناک اجتناب نكند. به جای اجتناب از شرايطی كه منجر به درد می شود كودك دائم فعاليت هاي خطرناک انجام می دهد، مثل پريدن از ارتفاع روی سطح سخت يا لمس وسیله داغ. مشكل ثبت حسی در توانایی كودک براي معنا دادن به فعاليت يا موقعيت اختلال ايجاد مي كند، بنابراین کودک انگیزه ای برای شرکت در فعالیت ندارد. به نظر مي رسد كه فقدان انگيزش درونی در كودكان اوتيسم و كم پاسخ دهی شديد، باعث مي شود كه آنها از سخت ترين كودكان برای درمان با رويكرد يكپارچگی حسی باشند. (چون یکی از اصول درمان SI این است که کودک باید به طور فعال در فعالیت شرکت کند.) برای اين كودكان، كاردرمانی فردی مفيد است، اما ممكن است نتايج آن دير ايجاد شود. تحقيقات و تجربيات بالينی نشان مي دهد كه تحريكات تعادلی، بخصوص خطی و تحریکات عمقی، خصوصاً فشار و كشش مفاصل، باعث بهبود ثبت حسی در اين كودكان می گردد.
 
 
 

رفتارحس طلبی (Sensation Seeking Behavior)

برخی كودكان ثبت حسی را انجام می دهند ولی نسبت به محركات وارده كم پاسخ ده هستند. اين كودكان به دنبال تحريكات شديد حسی می باشند. كودكی كه نسبت به تحريكات تعادلی پاسخ كمی می دهد، هنگام استفاده از وسايل تعليقی كلينیک، تحريک درونی زيادی دريافت می كند. كودک تحريكات وستيبولار را ثبت می نمايد و از آنها لذت می برد ولی محرک بر سيستم عصبی او به اندازه ی كودكان ديگر تأثير نمی گذارد به همین دلیل علائم سرگيجه يا واكنش های اتونوميک ديگر را نسبت به محرك حسی ای كه برای اكثر همسالان او بيش از حد است، نشان نمی دهد. اين حالت، كم پاسخ دهی نام دارد. با وجودی كه كودک از نظر حركتی، فعال به نظر می رسد، اما نسبت به تحريكات وستيبولار وارده به اندازه ي كودكان ديگر پاسخ نمی دهد. در شرايط زندگی روزمره اين كودكان بی قرار، پر تحرک و هيجان طلب به نظر می رسند. برخی كودكان به تحريكات حس عمقی بيش از حدی نياز دارند. اين كودكان معمولاً به دنبال مقاومت فعال به عضلات، تحريک لمس عمقی، يا فشار و كشش مفصلی هستند. (براي مثال كوبيدن پاها به جای راه رفتن، افتادن عمدی يا برخورد با اشياء يا افراد ديگر، يا هل دادن اشياء بزرگ) آنها ممكن است حركات پرتابی شديد انجام دهند مثل پرتاب محكم اشياء. برخي از اين كودكان جز با تحريكات عمقی شديد، موقعيت اعضای بدنشان را درک نمي كنند. رفتار كودكان دچار حس طلبی شديد ممكن است در شرايط اجتماعی نامناسب و تخريبگر باشد. مسائل امنيتي معمولاً اهميت زيادي دارند و اين كودكان عمدتاً بر چسب مشكلات رفتاری و اجتماعي مي خورند. چالش موجود براي متخصصان کاردرمانی كه با اينگونه كودكان كار می كنند، اين است كه شرايطی فراهم كنند كه آنها بدون اينكه از نظر اجتماعی مخرب يا خطرناک و نامناسب شناخته شوند، سطح بالايی از تحريكات مورد نيازشان را دريافت كنند.
 
 

بيش پاسخ دهی (Over responsiveness)

 
انتهاي ديگر طيف تعديل حسی مشكلات مربوط به بيش پاسخ دهی است كه گاهي  hyper responsivityيا تدافع حسی خوانده مي شود. كودکی كه دچار بيش پاسخ دهی است، معمولاً با محركات حسی معمولی بيش از حد تحريک مي شود و نسبت به آن حالت تدافعی پيدا مي كند، و معمولاً با احساس منفی شديد و فعال شدن سيستم عصبی سمپاتيک همراه است. اين شرايط ممكن است در پاسخ به تمام حس ها، يا مختص يك يا چند حس باشد.
 
 
 
 

تدافع لمسی

 تدافع لمسی تمايل فرد به پاسخ بيش از حد به محرك حسی است. اين اختلال يكي از معمول ترین مشكلات يكپارچگی حسی است كه تعديل حسی را در برمی گيرد. افرادی كه دچار تدافع لمسی هستند، با تحريكات حسی اي كه برای افراد ديگر آزارد هنده نیست ناراحت و آزرده مي شوند. خصوصاً تحريكات لمس سطحی بسيار آزاردهنده است. محركات آزاردهنده ی معمول عبارتنداز: پارچه هایی با جنس هاي خاص، چمن يا شن روي پوست (برهنه)، چسب يا رتگ روی پوست، حس ناشی از مسواک زدن يا شانه كردن مو، و نوعي از تركيب غذايي. پاسخ هاي معمول به اين محركات عبارتند از:
 
  1. اضطراب
  2. حواسپرتی
  3. بي قراری
  4. عصبانيت
  5. كج خلقي
  6. ترس و پريشانی
 
فعاليت های نظافت شخصی معمول مثل لباس پوشيدن، حمام كردن، آرايش كردن و غذا خوردن معمولاً دچار مشكل مي شوند. فرد ممكن است از فعاليت هاي كلاس درس مثل نقاشی با انگشت و كار دستی اجتناب نمايد. شرايط اجتماعی اي كه نياز به ارتباط نزديک با افراد ديگر دارد، مثل بازي با كودكان ديگر، ايستادن در صف احساس ناراحتی ايجاد مي كند و ممكن است سبب رفتارهاي هيجانی تکانشی گردد. بنابراين برنامه هاي معمول زندگی مي تواند براي كودكان دچار تدافع لمسی و نيز والدين آنها ضربه ای شديد باشد. ممكن است معلم و دوستان كودک به اشتباه او را ناسازگار، پرخاشگر يا لجباز بدانند. براي افرادی كه دچار تدافع لمسی هستند كنار آمدن با اين مساله كه افراد ديگر حس ناراحتي آنها را درك نمي كنند و يا از شرايطی كه براي آنها رنج آور است لذت می برند، بسيار سخت است. كودكی كه دچار اين اختلال است و نمي تواند آن را بيان كند يا حتی مشكل را تشخيص نمی دهد، حس اضطراب و نااميدی طاقت فرسايی دارد، بر رفتار كاری او تاثير مهمی می گذارد.
متخصص کاردرمانی که با كودک دچار تدافع لمسی كار می كند بايد از محركات حسی ای كه برای او ناخوشايند هستند، و نيز محركاتي كه به خوبی تحمل می كند، آگاه باشد. معمولاً لمس سطحی آزار دهنده است؛ خصوصاً در مناطق حساس بدن مثل صورت، شكم، كف دست و کف پا. معمولاً كودك محرك لمسی اي كه توسط خودش ايجاد شود را بهتر تحمل مي كند تا محركاتی كه توسط ديگران ايجادمي شود. در صورتي كه كودک منبع تحريک را نبيند تحريكات آزار دهنده تر خواهند بود. اكثر افرادي كه دچار تدافع لمسی هستند با تحريک فشار عمقی احساس راحتی مي كنند و در صورتي كه روی قسمتی از پوست كه تحريك شده فشار عمقی وارد شود احساس رهایی از محرک آزار دهنده خواهند داشت. اطلاع از ويژگی هاي تدافع لمسی به متخصص کاردرمانی كمک مي كند تا راهكارهای لازم را برای كمك به كودك و افراد ديگری که با او در ارتباط هستند، براي كنار آمدن با شرايط موجود ارائه نمايد. براي مثال متخصص کاردرمانی به معلم پيشنهاد مي كند كه اگر لازم است كودک لمس شود، بهتر است لمس همراه با فشار در برابر ديدگان كودک باشد.
 
 
 
 

ناامنی جاذبه ای

ناامنی جاذبه ای نوعي از پاسخ بيش از حد به حس تعادل خصوصاً حس هاي ناشي از ارگان های اتولويت كه به حركات خطی در فضا و نيروی كشش جاذبه مربوطمي شود، مي باشد. كودكاني كه دچار اين مشكل هستند، نسبت به جاذبه احساس ناامنی دارند و هنگام انجام فعاليت های حركتی معمول دچار ترس مي شوند. تغيير وضعيت سر در فضا و حركت به خصوص حركت به عقب و يا بالا براي اين كودكان ناراحت كننده است. ترس از ارتفاع، حتي ارتفاع كم از سطح زمين، مشكل شايعي است كه با اين اختلال مرتبط است .كودكاني كه دچار ناامنی جاذبه ای هستند، معمولاً علائم ترس بيش از حد، اضطراب با اجتناب در برابر پله ها، پله برقی، آسانسور، وسايل بازی متحرک یا مرتفع و سطوح ناهموار يا غير قابل پيش بينی، نشان مي دهند. در برخي از كودكان احساس ناامني آن قدر زياد است كه فقط يك تغيير كوچك از يك سطح به سطح ديگر مثلاً پايين آمدن از لبه ی جدول يا از پياده رو به زمين چمن، باعث اضطراب بيش از حد يا ترس و وحشت ناگهانی در آنها مي گردد.
 

واكنش هاي شايع در اين كودكان عبارتند از:
  1. ترس بيش از حد هنگام حركت آرام یا هنگامي كه انتظار حركتی را دارند
  2. اجتناب از حركت نوساني (کج شدن) سرشان در صفحات مختلف (خصوصاً به سمت عقب) آنها ترجيح مي دهند كه آرام و با دقت حركت كنند
  3. از شركت در بسياری از فعاليت های حركتی درشت اجتناب می نمايند. بيشتر اين كودكان زمانی كه در يك فعاليت حركتی مثل تاب خوردن شركت می كند از بلند كردن پاهايشان از روی زمين اجتناب می كنند.
  4. اين كودكان اغلب علاوه بر بيش پاسخ دهی به تحريكات تعادلی علائم حس عمقی ضعيف را نيز دارند.
 
 
 
 

بيش پاسخ دهی در ديگر مداليته های حسی

 بيش پاسخ دهی در حس های ديگر نيز مي تواند تأثير مهمی در زندگي فرد بگذارد. براي مثال واكنش بيش از حد به صداها، بوها و طعم ها معمولاً براي كودكاني كه حساسيت زيادي دارند مشكل زا است. اين نوع مشكلات مثل بيش پاسخ دهي به لمس و حركت، ممكن است باعث ناراحتي، اجتناب، حواسپرتی و اضطراب گردد. بيشتر مردم صداهاي بلندي را كه در جشن تولدها، گردشگاه ها، زمين هاي بازي، جشنواره ها هست را صداهاي شادي مي دانند اما اين صداها براي كودكي كه تدافع شنيداري دارد آزاردهنده اند. محيط شلوغ و ريخت وپاش و ناآشنا ممكن است اضطراب زيادي براي كودك دچار تدافع ديداري ايجاد كند. همين طور، تنوع طمع ها و بوها كه در برخي محيط ها وجود دارد ممكن است براي كودكي كه دچار بيش پاسخ دهي به اين سيستم ها است آزاردهنده باشد.
 
 
 

مشكلات تمييز و درک حسی

سيستم عصبي محرك حسي وارده را تمييز و سازماندهي مي كند و دروندادهايي كه بايد براي مهارتها استفاده شوند را تعيين مي كند، كه اشكالات در تمييز حسي به سيستم حسي خاص تمايل دارد، اگر چه خيلي از مواقع بيشتر از يك سيستم بهم ريخته است. اشكال در تمييز حسي، دروندادهاي حسي خاص در نقايص در كيفيت يا اجراي فعاليت هاي مهارتي مرتبط با آن سيستم حسي نمود مي يابد. سازماندهي ناكارآمد یا نادرست از انواع اختلالات يكپارچگي حسي است. (براي مثال: دشواري در تمايز يك محرك از محرك ديگر يا دشواری در درک رابطه ی فضایی یا زمانی محرک ها). یک مثال کلاسیک از درگیری سیستم بینایی كودكي است كه مبتلا به اختلال یادگیری است و در تشخیص از d مشكل دارد. كودكي كه مشكل تمیيز شنيداري دارد، ممكن است نتواند تفاوت بين صداي لغات tall ،doll را تشخيص دهد. كودكي كه مشكل درك لامسه دارد، ممكن است نتواند تفاوت بين بلوک مربع و شش ضلعي را بدون ديدن و با لمس آن تشخيص دهد.
 

برخي از كودكاني كه مشكلات دركي دارند، مشكل تعديل حسي ندارند. در حاليكه مشكلات دركي اغلب همراه مشكلات تعديل حسي وجود دارند. اين بدين معناست كه اين دو نوع مشكل به هم مرتبط اند. كودكي كه اغلب محرك ها را ثبت نمی كند، احتمالاً به دليل فقدان تجربه ي تعامل با اطلاعات حسي در مهارت هاي دركي دچار مشكل خواهد بود. بر عكس، كودكي كه تدافع حسي دارد، ممكن است انرژي زيادي براي اجتناب از محرك حسي خاصي صرف كند. واكنش هاي تدافعي توجه به خصوصيات جزئي محرك را دشوار مي سازد و در نتيجه مانع درك مي گردد. مشكلات تمييز يا درك ممكن است در هر يك از سيستم هاي حسي رخ دهد. اين مشكلات توسط تست استاندارد به خوبي تشخيص داده مي شوند، بجز مورد حس عمقي كه اندازه گيری آن به روش استاندارد مشكل است. به نظر می رسد که اختلال در انجام مهارتهاي وضعيتي ناشی از نقص در تميیز حسي دروندادهاي تعادلي و عمقي باشد. رشد تون عضلاني، توانايي گرفتن و حفظ وضعيت بدني بر خلاف جاذبه درProne   یا Flexion، بكارگيري واكنشهاي تعادلي، مكانيسم هاي وضعيتي مهم براي حركت مهارتمندانه است. اين مكانيسم هاي وضعيتي ثبات مكانيكي بدن را جهت انجام اعمال هماهنگ و مهارتمندانه فراهم می نماید.
 

 مشكلات تمييز و درك لامسه

ضعف درك لامسه از مشكلات شايع در يكپارچگي حسي است. كودكاني كه دچار اين اختلال هستند در تفسير محركات لمسي به طور دقيق و موثر ناتوانند. براي مثال، اگر شي اي بر پشت آنها كشيده شود، در تشخيص محل دقيق آن مشكل دارند و يا نمي توانند با استفاده از استرگنوز شي اي را كه نمي بيند دستكاري كنند. اختلال در درك لامسه سبب نقص مهارت هاي حركتي ريز مي گردد، بخصوص اگر همزمان تدافع لمسي هم وجود داشته باشد. سيستم لامسه مداليته ي مهمي براي يادگرفتن در دوران نوازدي است. اكتشافات لمسي با استفاده از دست و دهان اهميت ويژه اي دارند. اگر درك حس لامسه مبهم و ناكارآمد باشد، كودك نمي تواند خصوصيات متفاوت اشياء و سطوح را بياموزد و رشد مهارت دستكاري اشياء كه براي فعاليت هایي مثل وصل كردن قطعات اسباب بازي ها، بستن دكمه يا گيره، بافتن موها يا تيله بازي لازم است، دچار اشكال خواهدشد. درك ناكافي از محرك لامسه همچنين فیدبک لازم براي هدايت دقيق فعاليت هاي حركتي مثل نوشتن با مداد، استفاده از قاشق يا نگه داشتن كاغذ با يك دست هنگام قيچي كردن با دست ديگر، را دچار مشكل مي كند. درك لامسه با درك بينايي مرتبط است. بنابراين وجود مشكل همزمان در دو حيطه بسيار شايع است و اينكه اين كودكان همزمان مشكل هماهنگي چشم و دست دارند، عجيب و دور از ذهن نيست. يكي از يافته هاي قابل توجه در مطالعات در زمينه ي تست هاي يكپارچگي حسي، ارتباط بين درك لامسه و برنامه ريزي حركتي است كه در مطالعات مختلف تكرار شده است.
اين يافته ها سبب شد كه آيرز اين فرضيه را مطرح  كند كه درك لامسه نقش مهمي در توانايي برنامه ريزي اعمال دارد. او اين مساله را مطرح كرد كه سيستم لامسه مسئول رشد Body scheme است كه زيربناي  مهمي براي برنامه ريزي حركتي (praxis) است. معمولاً درك لامسه به حدي اتوماتيك انجام مي شود كه زماني كه دچار نقص گردد، انرژي زيادي براي جايگزيني راهكارهاي جبراني صرف مي شود. مثل كودكي كه نمي تواند دستكاري دقيق لازم براي بستن دكمه بدون نگاه كردن به آن را انجام دهد. از آنجايي كه كودك نياز به هدايت بينايي جبراني دارد. فعاليت بستن دكمه كه معمولاً به سرعت و اتوماتيك  انجام مي شود به فعاليتي خسته كننده و نااميد كننده تبديل مي شود. استفاده از اين گونه راهكارهاي جبراني در طول روز باعث مي شود كودك نتواند به اجزاء پيچيده تر مفهومي و اجتماعي وظايف و موقعيت ها توجه كند.
 
 
 
 

مشكلات حس عمقی

نوع ديگري از مشكلات دركی حس عمقي است كه از عضلات و مفاصل برآمده و مغز را از موقعيت اعضاي بدن آگاه مي نمايد. كودكاني كه اطلاعات موثقي در مورد وضعيت بدن دريافت نمي كنند، معمولاً ناشي  (clumsy)حواسپرت و دست و پا چلفتي به نظر مي رسند. اين كودكان هم مانند بچه هايي كه درك لامسه ي ضعيفي دارند بايد به اشارات بينايي يا ديگر راهكارهاي شناختي (مثل دستورات كلامي) اتكا كنند تا بتوانند بخش هاي ساده ي كار مثل نشستن روي صندلي یا استفاده ي صحيح از چنگال را انجام دهند. از ويژگي هاي ديگر كودكان دچار حس عمقي ضعيف به كار بردن نيروي خيلي كم يا خيلي زياد در فعاليت هاي مثل نوشتن، دست زدن، راه رفتن يا تايپ كردن است. شكستن اسباب بازي ها، برخورد به افراد و برداشت غلط از حريم شخصي انواع ديگر مشكلات ناشي از حس عمقي ضعيف هستند كه تأثير عميقي بر تعاملات اجتماعي مي گذارند. بيشتر بچه هايي كه مشكلات حس عمقي دارند به دنبال فراهم کردن تحريكاتي مثل فشار سخت بر روي پوست يا فشار و كشش مفصلي هستند اين رفتارهاي حس طلبانه ممكن است تلاشي براي كسب فیدبک بيشتر در مورد موقعيت بدن باشد و يا ممكن است نشان دهنده ي كم پاسخ دهي همزمان به حس هاي لامسه و عمقي باشد. بهرحال اگر اين رفتارها به روش غير جامعه پسند و يا در زمان نامناسب رخ مي دهد مثل تكيه دادن به كودك ديگر هنگام بازی های چرخشی (مثل عمو زنجیرباف) يا آويزان شدن از در مدرسه، ممكن  است به غلط، رفتار كودك خودسرانه و مخرب تعبير شود.
 
 

مشكلات درک بينايی

درك بينايي فاكتور مهمي در عملكرد موثر براي بسياري از بازيهاي ساختاري و حركات ظريف مي باشد. مشكلات درك بينايي عمدتاً در كودكان متبلا به اختلالات يكپارچگي حسي، ديده مي شود به خصوص زماني كه درك لامسه ي ضعيف يا ديس پراكسي نيز وجود داشته باشد. به ارتباطات گسترده بين توانايي هاي بينايي-فضايي و عملكردهايي مثل مشت كردن دست، تعادل، جابجايي، ساختن و شناخت اشاره نمودند. اين نويسندگان معتقدند كسب نمرات پائين در تست درك بينايي ممكن است به دلايل مختلفي باشد و در بعضي موارد ممكن است نشان دهنده ي مشكلي باشد كه درمانگر آن را نشانه ي اختلال يكپارچگي حسي نداند. رويكرد درماني كلاسيك يكپارچگي حسي، براي اين كودكان مناسب نيست و درمانگر ممكن است رويكرد درماني ديگري انتخاب كند مثل تمرين درك بينايي، استفاده از راهكارهاي جبراني يا تمرين مهارت در حرفه اي خاص.
 
 
 
 
 

مشكلات درکی ديگر

ابعاد بسيار ديگری از درك و تمييز حسي وجود دارد. براي مثال درك حركت در فضا شامل يكپارچگي وستيولار عمقي و بينايي است و ممكن است در كودكان مبتلا به مشكلات وستيولار-عمقي آسيب بيند. درك شنيداري عملكرد مهمي است كه ممكن است در برخي از كودكان متبلا به اختلالات يكپارچگي حسي دچار آسیب شود.
 
 
 
 

نقايص در كنترل وضعيتي

اختلال ممكن است بعنوان تون عضلاني پايين، استابيليتي ضعيف، واكنشهاي تعادلي ضعيف و مشكل در گرفتن و حفظ پوسچرهاي بدن خلاف جاذبه در Extension و Flexion ديده شود. بطور عمومي، پاسخهاي پوسچرال تمييز موثر دروندادهاي تعادلي و عمقي وابسته است.
 

پراكسی «Praxis»

پراكسي يك فرآيند شناختي است كه به كودك اين امكان را مي دهد كه به صورت كارآمد با اشياء و محيط تعامل داشته باشد. در اين جا سه فرآيند عملي بنيادي وجود داردايده سازي يا تصور كردن عمل يا تعامل خواسته شده، برنامه ريزي حركتي طرح عمل، و اجراي حركتي برنامه توسط خودش. در كودكي كه بصورت معمولي رشد كرده است، اين فرآيند عملي پديدار شده و بدون تقلا براي برخورد با چالشهاي حركتي روزمره و توليد پاسخ هاي تطابق يافته به تغييرات محيطي، انجام مي شوند. مهارت هاي عملي به فرد اجازه مي دهند كه بطور معني داري با نيازهاي محيطي تعامل كرده، پاسخ تطابق يافته ارائه دهد و در مهارت ها، وظايف و فعاليت هاي روزانه درگير شود.
 
 


اختلالات پراكسی

مشكلات پراكسي بسيار متنوع هستند و ممكن است با ايده سازي براي عمل در محيط، مشكل در فعاليت هاي مختلف، ترتيب گذاري كارها، هماهنگ كردن هر دو سمت بدن، برنامه ريزي اعمال، حل مشكل و يا سازماندهي اعمال، مشخص مي شود. كه شامل:
 
  1. مشكلات ايده سازي: اشكالات ايده سازي با مشكل در توليد ايده براي عمل در محيط يا تعامل با اشياء مشخص مي شود. كودكان با مشكلات ايده سازي ممكن است در شناختن آنچه بدنشان ظرفيت را دارد، يا آنچه كه مي توانند با اشياء در زمينه محيطشان انجام دهد، مشكل داشته باشند.
  2. مشكلات برنامه ريزي حركتي: اشكالات در برنامه ريزي حركتي با اشكال در آگاهي بدني، مشكلات برنامه ريزي و ترتيب گذاري، مشكلات فيدبك توليد شده ي وابسته به عمل، مشخص شوند.
  3. مشكلات هماهنگي دوطرفه: اشكالات هماهنگي دوطرفه با اشكال در استفاده هر دو سمت بدن باهم بصورت كارآمد، رد شدن از خط وسط، هماهنگ كردن اندام هاي فوقاني و تحتاني، و همچنين چرخش تنه مشخص مي شود.
  4. مشكلات ترتيب گذاري طرح ريزي شده ي عمل: اشكال در ترتيب گذاري طرح ريزي شده ي عمل با مشكلات در كامل كردن فعاليت هايي كه شامل نظمي از وقايع در محيط هستند، و توانايي تطابق فعاليت براي مواجه با اين شرايط، مشخص مي شوند. مشكلات ترتيب گذاري طرح ريزي شده ي عمل بصورت ابتدايي در فعاليت هايي كه كيفيت بالاي فضايي و Temporal دارند، ديده مي شود.
     
 

ارزيابی عملكردهای يكپارچگی حسی

ارزيابي يكپارچگي حسي مانند ديگر حيطه هاي مورد ارزيابي در كاردرماني نياز به يك رويكرد چند جانبه دارد تا بتواند مشكلات موجود در فرد را نه تنها در ارتباط با خود او بلكه با توجه به خانواده و محيط زندگي او تعيين نمايد. ارزيابي متخصص کاردرمانی با توصيف كلي از كودك و خانواده با تأكيد بر نگراني ها و انتطارات آنها در مورد شركت كودك در فعاليت هاي روتين، شروع مي شود. براي اينكه درمانگر تشخيص دهد كه آیا كودك دچار اختلال يكپارچگي حسي است و اگر چنين است ماهيت مشكل چيست و درمان پيشنهادي كدام است.. ابزار متنوعي وجود دارد ابزارهاي ارزيابي اي كه متخصصان کاردرمانی به كار مي برند عبارتند از: مصاحبه ها، پرسشنامه ها، مشاهدات رسمي و غيررسمي، تست هاي استاندارد. سرويس ها و منابع در دسترس و مناسب براي خانواده را نيز در نظر مي گيرند.
 
 

مصاحبه ها وپرسشنامه ها

اولين قدم هنگامي كه كودك به شما ارجاع شده است مصاحبه با خانواده است. از مراحل رشدي كودك سئوال كنيد (اغلب كودكان رشد